http://rgon299.blog.ir/post/745
داشتم این پست را می خوندم دلم شکست ... .
منم یه معلم فیزیک دوران دبیرستان داشتم خیلی دوسش داشتم و متاسفانه سکته کرد.
آقای محمدرضا اسلامی
چند تا خاطره ازش میخوام براتون بگم.
1- یکی از وظایف معلم ایجاد علاقه به درس در دانش آموزه و ایشان خیلی خوب از پس این وظیفه بر اومد ، بر اساس معدل چند تا سر گروه انتخاب میکرد و هر سرگروه بر اساس یه سیستم عادلانه اعضاشو انتخاب میکرد من اونوقتا معدلم زیاد خوب نبود برای همین سرگروه نشدم و سیستم نمره دهیش هم اینطور بودش که هر بار سر کلاس یه مسئله سخت میداد و هرکس که اونو حل میکرد 0.25 تا 2 نمره به نمره مستمریش اضافه میکرد و گروهی که بیشترین نمره اضافی رو کسب میکرد 0.5 نمره به تمام اعضای گروه اضافه میکرد، با این سیاست تشویقی من خیلی به فیزیک . مسئله هایی که میداد علاقه مند شدم و به بقیه هم اونچه که یاد گرفته بودم رو یاد میدادم من با بیشترین تعداد حل مسئله تو کلاس 2 نمره کسب کرده بودم و سرگروهمون هم با حل کردن دو مسئله 2.5 نمره درکل کسب کرد و گروه ما اول شدش.
2-اوایل سال دوم دبیرستان موقع تحویل اولین تکلیف معلممون نارحت شد و باعصبانیت میگفتش 10 سال پیش دانش آموزا کتاب هالیدی(هالیدی پایه ای ترین کتاب آموزش فیزیک دانشگاهه) رو بلد بودن کامل ، بعد از اینکه کلاس تموم شد رفتم پیشش ، برای اینکه ناراحتیش کمی کمتر بشه بهش گفتم من تابستون کتاب هالیدی رو خوندم تا برای المپیاد فیزیک آماده بشم شما نظری دارید که دیگه چه کتابی بخونم ؟ گفتش هالیدی کتاب جامعی هستش منم کتاب دیگه ای نمیشناسم ولی لبخند میزد و از اون روز به بعد با علاقه خاصی به کلاس میومد.
3-یه روز دیدم اون شور و شوق خاص رو موقع اومدن به کلاس نداره یه مسئله رو پا تخته داد حل کردم یکی دیگه داد بازم کس دیگه ای نبود حلش کردم و آخر کلاس هم یه مسئله دیگه داد سختر تر و من نگاهی به اطراف کردم تا ببینم اگه کسی هست اون بره تا نمرشو بگیره ولی کسی نبود و باز من دستمو بالا بردم و حلش کردم خیلی خوشحال شده بود انگار که تمام دنیای معلم دانش آموزاشه مخصوصا وقتی که ببینه تلاشش برای ما ها نتیجه داشته بعد از کلاس به بچه ها گفتم امروز خیلی غمگین بودش میدونید چی شده؟ گفتن بچش دیروز به خاطر مشکل قلبی در بیمارستان فوت کرده تازه هم از خاکسپاری اومده بود . من تازه دلیل اون تاخیر 15 دقیقه ایش رو فهمیده بودم.واقعا مرد بود واقعا.
سال سوم دبیرستان بودم که فوت شد ولی نرفتم خاکسپاریش به به اندازه کافی از مدرسه ما و مدرسه های دیگه رفته بودن چون میدونستم که اون میخواست من درسمو بخونم تحت هر شرایطی و من ادامه دادم و ادامه دادم، خوندم و خوندم و برق شریف قبول شدم دانشگاه هم با تمام سختی هاش ترم یک رو خوندم و خوب شدم ولی ترم دوم خیلی مریض شدم ، وقتی دکتر بهم بیماریمو گفت دنیا برام سیاه شدش و ناامید شدم از زندگیم و تلاش قبلیم رو نداشتم دیگه و خنده دیگه برام گمشده بود، شاید یه روز داستان بیماریم رو تو بلاگ نوشتم . ولی معلمم تازه از خاکسپاری فرزندش بر میگشت ولی هنوز لبخند میزد.
کار خیلی سختی میکردی مرد.آخه چطوری؟
محمدرضا اسلامی_تاریخ فوت:26 آذر 1391