امشب کنجکاو شدم برم بقیه وبلاگ ها یه سر بزنم ببینم در دنیای وبلاگ چه خبر است! و اطلاعاتی که به دست آوردم من رو شگفت زده کرد اونقدر که نمیتونم توصیفش کنم اگر به نوشتار ساده بخوام توصیفش کنم اینه که "من در نوشتن افتضاااااااح هستم"آرزو میکنم که دایره لغات بیشتری رو میدونستم تا احساسم در این باره بهتر بیان کنم ولی من آدم ساده ای هستم پس نوشته هام سادن زندگیم سادست لباسام سادست و ادامه ... .
این اعتراف من در این مورد بود.
تصمیم گرفتم زمینه فعالیتم رو در بلاگم عوض کنم شاید از زندگی خودم نوشتم ، شاید داستان کوتاه نوشتم شاید دستورات آشپزی که تا الان امتحان کردم رو گذاشتم و اگر حس شعرگوییم برگشت شاید شعر هم گفتیم! ولی فکر نکنم برگرده اون دوران ، من تو یه حس و حال دیگه ای بودم و حیف که اون رو از دست دادم و صد حیف.
دلم برای قدیما تنگ شده اونوقتا زندگی خیلی خوب بود ما با بچه های دیگه بازی می کردیم فرقی نبود کی بودن و از کجا اومده بودن ، قهر میکردیم بعدش آشتی میکردیم و جالبتر اینکه اصلا نگران غذا نبودیم به خونه که بر میگشتیم غذا همیشه بود یا مادر درست میکرد یا پدر نان می اورد ، جدی میگم من یادم نمیاد اون موقع راضی نبوده باشم از زندگی یاد این حدیث از پیامبر افتادم که باعث شد منو به دوران کودکی ام ببره
پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله): کودکان را به خاطر پنج چیز دوست میدارم:
اول آن که بسیار می گریند.
دوم آن که با خاک بازی می کنند.
سوم آنکه بدون کینه دشمنی می کنند.
چهارم آن که چیزی را برای فردا ذخیره نمی کنند.
پنجم آن که می سازند و سپس ، خراب می کنند.
و
باعث شد با خودم فکر کنم چه چیزی با بزرگ شدنمان اینقدر تغییر میکند. مثال خیلی گنده نمیزنم که بگم شما هیتلر یا لنین رو نگاه کنید یا حتی صدام و خفاش شب،از همین دانشگاه خودم شروع میکنم به یه نفر از هم کلاسی هام گفتم من یه سوالی رو دیدم تو یکی از کتابا نتونستم حلش کنم برات میفرستم تو وقت بیکار پیدا کردی برایم حلش کن بفرست تلگرام،روز بعد دیدمش
گفتم سوال رو دیدی گفتش آره آسون بود حلش رو بلدم برات میفرستم و یک هفته گذشت ومن هم هر روز بهش پیغام میدادم حلش کردی یا نه تا اینکه خسته شدم و بیخیالش شدم و در آخر کاشف به عمل اومد که بنده خدا نمیخواسته وقتشو با نوشتن راه حل سوال و فرستادنش بهم تلف کنه!!!!!!!!!!
از این موارد داستانا زیاد دارم ولی چی بگم مشکل ما تو تحصیل نیست مشکل تو یه جای دیگس
دلم از دانشگاه و هم کلاسی ها خیلی پره خیلی خودشونو بالا میگیرن ولی دلم به یه عده کمی ،که متواضع تر رفتار میکنن خوشه وگرنه که شریفو ول میکردم میرفتم یه جای دیگه!
خوب این هم درد و دل من بود با شما
تا یه نوشته دیگه دوستان بدرود
- ۹۶/۰۵/۱۹