شنبه هم گذشت و آنچه ماند یک امید تازه بود.
امیدوارم سلامت باشد و خندیدن براتون راحت باشه.
امروز جزء معدود روزهایی از زندگیم بود که با صدای برخورد بارون به پنجره از خواب بلند شدم اونم ساعت 1:30 بامداد.قطعا خوابم به هم ریخته. از اون روزاست که از خودت میپرسی چه بدبختی هستی که هیچ یار و همراهی نداری.D:
شنبه هم یه روز خوب بود راضی بودم. بعد 6 ساعت کلاس دیگه خوابم برد و فقط 3 ساعت تمرین نوشتم.
- ۹۷/۰۷/۲۲