شعر ها ناقص

لطفا کمک کنید تا کامل شن

شعر ها ناقص

لطفا کمک کنید تا کامل شن

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

در باب تقلب

کوییز داشتیم، برا کوییز خوب خونده بودم و آماده بودم. کوییز دادم وقتی نتایجش اومد راضی بودم اما نمره یکی از بچه ها برام جالب بود اون بهتر از من شده بود ولی تا جایی که میشناختمش زیاد بچه درس خونی نبود حتی جواب تمرین ها رو از من میگرفت خیلی برام سوال برانگیز بود که چه جوری نمرش از من بهتر شده. کوییز بعدی هم همینطور از من بهتر شدش، میانترم هم همینطور از من بهتر بودش. یادمه چند بار که باهاش بحث علمی کرده بودم چندان نمیتونست سوالا رو خوب جواب بده مونده بودم چجوری نتایج امتحاناش بهتر از من میشه، تا اینکه تو کوییز بعدی زودتر وارد کلاس شدم و آخر کلاس نشستم نزدیک جایی که اون می نشست جوابا رو سریع نوشتم و به خاطر کنجکاویم به بقیه نگاه میکردم. نگاهم افتاد به همون پسری که تو امتحانا از من یه کوچولو بهتر عمل میکرد. برا اولین بار بود که میدیدم یه نفر داره از رو موبایلش جوابا رو مینویسه!!! حالا خوب میفهمیدم چطوری از من بهتر میشد. امروز تو پایانترم هم امتحانمو تموم کردم به بچه ها نگاه کردم دیدم حتی اونجا هم یه سری از رو گوشی جوابا رو می نویسم پشمام ریخت.

از خودم میپرسم اگر یه نفر بر اساس نمره امتحان بخواد بین من و این افراد یکی رو برای پروژه یا کار انتخاب کنه کدوممونو انتخاب میکنه؟. یاد معلم هام افتادم که می گفتن اگر تقلب کنید و بفهمیم پدرتونو در میاریم، نمره انضباطتونو کم میکنیم امتحانتونو صفر میدیم ولی اگر تقلب کردید و نفهمیم نمرتون نوش جونتون، حلال تر از شیر مادرتون!! به اون افراد فکر میکنم، به اون متقلب ها، به حرف معلم هامون فکر میکنم یه دفعه قیافه اختلاس گرای کشورمون میاد جلو چشمم، یاد تموم سلاطینمون می افتم، سکه، دلار، کاغذ. اگر هدف از امتحان نمره باشه ظاهرا کارشون درسته، با تقلب دارن نمره پایان ترمشون رو ریسک میکنن و نتیجشو میبنن ولی اگر هدف از امتحان سنجش دانایی باشه باید واقعا صلاحیت نمره رو داشته باشن. اگر کار کردن برای کسب درآمد باشه ظاهرا تقلب هم بکنی و کسی متوجه نشه زیاد مشکلی نداره نهایتا کسی هم متوجه بشه میری کانادا اگر متوجه بشن نهایتا اعدامه اونا این ریسک رو میکنن چون هدف براشون ثروته چون هدفشون قدرته، نفوذه ولی هدف از کار کردن دقیقا چی باید باشه؟ حفظ عزت نفس، منزلت اجتماعی، حفظ روحیه، اخلاق، کسب درآمد حلال برای خانواده یا صرفا ثروت. فکر میکنید کدوم یکی از اینها رو به عنوان هدف نهایی کار انتخاب بکنیم کار ما مصداق عبادت میشه؟

همه اینا رو به کنار بذاریم اگر ببینم فردی تقلب بکنه و نمره اش بهتر من بشه آیا من حق دارم تو درس خوندم سرد بشم؟

نمیدونم

ولی تمام تلاشمو میکنم تا مستقل از بقیه عمل کنم.

  • میلاد ساده
  • ۰
  • ۰
داره جالب میشه.
سطح به سطح که داری میای بالا کم کم داری به جایی نزدیک میشه که شاید سوالاتی که داری از استادت میپرسی استاد جوابشو ندونه.
داره کم کم ترسناک میشه.

  • میلاد ساده
  • ۰
  • ۰

پیشرفته

هفته بعد 4 تا امتحان دارم و هنوز به طور رسمی چیزی نخوندم ولی دلم آرومه. حس میکنم چیزایی رو که باید یاد میگرفتم، یاد گرفتم. با خیالی راحت مرور میکنم. تا الان تا حد زیادی تونستم خودمو ریکاوری کنم و واقعا این ترم برام لذت بخش بود. مثل یه فرد سالم بودم. خوب فعالیت داشتم، با بقیه ارتباط برقرار میکردم. از حرف زدن نمی ترسیدم و از همه مهم تر برای اولین بار تونستم با خانوما حرف بزنم نه اونطور که فکر میکنید بلکه تونستم بهشون سلام بکنم(به خدا پیشرفت بزرگی بود) یه زمانی باور داشتم جنس مونث گونه ای متفاوت از انسان است الان باید بگم نظرم عوض شده.
تبریک میگم
این ترم هر نتیجه ای بگیرم، من پیشرفت کردم.
  • میلاد ساده
  • ۰
  • ۰

کنار

خیلی بد میشه اگر بفهمیم خدا درست کنار ماست ولی چون دید ما ضعف داره نمیتونیم ببینیمش.
  • میلاد ساده
  • ۰
  • ۰

راز آفرینش

این حقیقت داره که تلاش ما محدودیت داره.

حتی شاید بیهوده باشن. ولی به کاری که علاقه داریم ادامه میدیم.

فقط رباعی آخر خیام رو که گذاشتم حال کردم. 

  • میلاد ساده
  • ۰
  • ۰

1

هرچند که رنگ و روی زیباست مرا،

چون لاله رخ و چو سَرْو بالاست مرا،

معلوم نشد که در طَرَبخانهٔ خاک

نقّاشِ ازل بهرِ چه آراست مرا؟

2

آورد به اِضطرارم اوّل به وجود،

جز حیرتم از حیات چیزی نفزود،

رفتیم به اِکراه و ندانیم چه بود

زین آمدن و بودن و رفتن مقصود!

3

از آمدنم نبود گردون را سود،

وز رفتن من جاه و جلالش نفزود؛

وز هیچ‌کسی نیز دو گوشم نشنود،

کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود!

4

ای دل تو به ادراکِ معمّا نرسی،

در نکتهٔ زیرکانِ دانا نرسی؛

اینجا ز می و جام بهشتی می‌ساز،

کانجا که بهشت است رسی یا نرسی

5

دل سِرّ‌‌ِ حیات اگر کَماهی دانست،

در مرگ هم اسرار الهی دانست؛

امروز که با خودی، ندانستی هیچ،

فردا که ز خود رَوی چه خواهی دانست؟

6

 تا چند زنم به روی دریاها خشت،

بیزار شدم ز بت‌پرستان و کُنِشْت؛

خیام که گفت دوزخی خواهد بود؟

که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت؟

7

اسرار اَزَل را نه تو دانی و نه من،

وین حرفِ معمّا نه تو خوانی و نه من؛

هست از پس پرده گفت‌وگوی من و تو،

چون پرده برافتد، نه تو مانی و نه من.

8

این بحرِ وجود آمده بیرون ز نهفت،

کس نیست که این گوهرِ تحقیق بِسُفْت؛

هرکس سخنی از سَرِ سودا گفته‌است،

زان روی که هست، کس نمی‌داند گفت.

9

اَجرام که ساکنان این ایوان‌اند،

اسبابِ تَرَدُّدِ خردمندان‌اند،

هان تا سرِ رشتهٔ خِرَد گُم نکنی،

کانان که مُدَبّرند سرگردان‌اند!

10

دوری که در [او] آمدن و رفتنِ ماست،

او را نه نهایت، نه بدایت پیداست،

کس می‌نزند دمی درین معنی راست،

کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست!

11

دارنده چو ترکیبِ طِبایع آراست،

از بهرِ چه اوفْکَنْدَش اندر کم‌وکاست؟

گر نیک آمد، شکستن از بهرِ چه بود؟

ور نیک نیامد این صُوَر، عیب کراست؟

12

آنان ‌که محیطِ فضل و آداب شدند،

در جمعِ کمال شمعِ اَصحاب شدند،

رَه زین شبِ تاریک نبردند به روز،

گفتند فسانه‌ای و در خواب شدند.

13

آنان‌ که ز پیش رفته‌اند ای ساقی،

در خاکِ غرور خفته‌اند ای ساقی،

رو باده خور و حقیقت از من بشنو:

باد است هر آن‌چه گفته‌اند ای ساقی.

14

آن بیخبران که دُرّ‌ِ معنی سُفتند،

در چرخ به انواعْ سخن‌ها گفتند؛

آگه چو نگشتند بر اَسرارِ جهان،

اول زَنَخی زدند و آخر خفتند!

15

گاوی است بر آسمان قَرینِ پروین،

گاوی است دگر نهفته در زیر زمین؛

گر بینایی، چشمِ حقیقت بگشا:

زیر و زَبَرِ دو گاو مشتی خر بین.

  • میلاد ساده
  • ۰
  • ۰

خاطره روز چهارشنبه 27 آذر 97

روزه ارائه پروژه ام بود، براش خیلی زحمت کشیده بودم. و لحظه آخر به نتیجه رسیده بودم. خیلی از بچه ها به نتیجه نمیرسن و فقط فقط میان داستان تعریف میکنن سر کلاس واقعا جدی میگم داستان تعریف میکنن ولی من نمیخواستم داستان تعریف کن آخرین زورم رو زدم و تو آخرین لحظه ارائه رو آماده کردم و باید بگم واقعا نتیجه برای من تاثیر گذار بود. نمره رضایت خودم برای این ترم تلاش بود و باید بگم تا این لحظه وحشتناک راضیم. ارائه رو دادم خوب بودش ولی استادم هر وقت به من نگاه میکرد اخماش تو هم بود به نظرم یه دعوای درست حسابی با هم در آینده خواهیم داشت ولی این دفعه دست من پره و مطمئنم کارم به نتیجه میرسه. تنها دلیلی که این پروژه رو دنبال میکنم اینه که مربوط به بیماریمه یا بهتره بگیم یکی از بیماری هامه احساس خوبی داره وقتی یک قدم به سمت عاملی که شما رو عقب انداخته حرکت بکنی.

دوران کنکور بودش و داشتم مثل خر درس میخوندم، عصر بود و خسته بودم، تشک رو پهن کردم تا بخوابم بعد از خواب یک دفعه بلند شدم و دیگه نتونستم بخوابم و فقط میخواستم از درد به خودم بپیچم بعد از مدتی کوتاه فهمیدم یه صدایی تو گوش هام میشنوم به قدری این صدا زیاد بود که تا مدتی به سختی میخوابیدم، با یه عالمه دکتر رفتن نتیجه این شد که من استرس برای کنکور داشتم و این مشکل به وجود اومده و باید یه خورده ریلکس کنم تا خوب شم یا حداقل این چیزی بود که اونا بهم گفتن و باید بهتون بگم تا الان حدود 6 ساله که این صدا تو گوش منه!!! 

برای اینکه به اهمیت قضیه پی ببرید اون موقع من داوطلب کنکور بودم و وقتی میخواستم تو درسم تمرکز کنم همیشه یه صدایی تو گوشم بود که نمیذاشت تمرکز کنم صداش مثل موقعی بود که آخر شب وقتی تلویزیون برنامه ای نداشت اونو پخش میکرد اونم با صدا بلند مطمئنم اگر شنیده باشید برام احساس دلسوزی میکنید. به هر سختی بود کنکور رو دادم ولی دانشگاه لقمه ای بزرگتر دهنم بود نه اینکه فکر کنید ضعیف بود، تنها بودم ولی بقیه نه. فلسفم این بود که از ضعف خوشم نمیاد و ارتباط از ضعف میاد در نتیجه ارتباط ممنوع، احساسات ممنوع و ... .

و این صدا آغازگر سوالی بزرگ برای من بود. چه دلیلی داره مغز من یه اطلاعاتی رو اشتباه تشخیص بده و خودش برای خودش منبعی ایجاد کنه و از همه مهمتر چه دلیلی داره مشکلی که برای گوشم به وجود اومد برای بقیه بدنم به وجود نیاد یا حتی برای تفکرم به وجود نیاد. سه سال بعد بود که جواب سوالم رو گرفتم و راضیم.    

  • میلاد ساده
  • ۰
  • ۰

دغدغه من

حدودا دو سالی میشه خودمو گم کردم. مسیر هام معلوم نیستن.ارزش ها و رفتار های من با خیلی از افراد دیگه جامعه تفاوت جدی ای داره دوستام که اکثرا سطح سواد بالایی دارن بیشترین دغدغه شون خیلی متفاوت با من بود. به طور مثال یکیشون یه عالمه فیلم آموزشی از یوتیوب میدید خیلی هاشون درس میخوندن خیلی هاشون به فکر نمره بودن اما برای من خیلی از این چیزا مسخره بودن به خودم میگفتم خوب، بعدش چی؟ برای من درس خوندن یه رابطه احساسی بود که دوس داشتم بفهممش ولی تو دانشگاه همچین چیزی پیدا نکردم بعد از اومدن به دانشگاه به این فکر میکردم که زندگی قراره اینقدر مسخره باشه که من ناخواسته متولد بشم، درس بخونم، دکتر مهندس بشم ازدواج بکنم ، بچه دار بشم و بعد به خاطر اینکه اندام های بدنم زیاد مقاوم نیستن بمیرم.!!!!!  

برام خیلی مسخره بود. نمی تونستم همچین چیزی رو قبول کنم. میخواستم روشی متفاوت از بقیه داشته باشم چون من چیزی جز کربن و اکسیژن و نیتروژن هستم اونا برای بدنم هستن.

تا حد خیلی خوبی تو این 3 سال مثل بقیه شدم ولی واقعا نمیتونم به چیزی که نیستم پایبند باشم و خوشحال باشم. انگار اهداف ما با هم فرق دارن. دیگه باید از این جو دانشگاه جدا بشم تا بیشتر شبیه خودم باشم تا راحت با درسام ارتباط برقرار کنم نه اینکه اونا رو از بر کنم.

  • میلاد ساده
  • ۰
  • ۰

خوب تا حالا فهمیدید سلول عصبی بعد از هر بار یادگیری به صورت سخت افزاری تغییر میکنه یعنی ساختار سلول طوری تغییر میکنه تا پیام عصبی بهتر منتقل بشه، همینطور نقش جایزه رو در یادگیری فهمیدید که میتونه محرکی برای شکل گیری مسیر عصبی باشه. مسیر عصبی که تو مغز شکل گرفت دیگه تغییر دادنش کار خداست البته میشه تغییرش داده اعصاب در دوران کودکی خیلی انعطاف پذیری دارند و از حدود سی سالگی دیگه آخرین مرحله رشدشون رو میگذرونن و شمایید و شخصیتی که در شما تثبیت شده و مسیر عصبی که تشکیل شده و اگر فعال بشه شما فعالیتی رو که وظیفش بر عهده عصبتون بود رو انجام میدید وقتی یه کاری براتون عادت بشه باید حرف روی تک تک نورون هاتون بذارید، به نظرتون میتونید؟ شاید، شاید بتونید آخرین قسمت از مغز که به اوج رشد خودش میرسه قسمت جلویی مغز هستش که نقش زیادی در تصمیم گیری هاتون داره اگر اون قسمت هنوز فعال باشه امیدی برای تغییر هست اما مطمئنا این این امید با افزایش زمان کم میشه تا جایی که یه عده دیگه از خودشون خودآگاهی نشون نمیدن تنها چیزی که برای این عده میتونه به فعلیت برسه یه تحریک عصبی ناشی از شدت گردش خون و نوع مواد آلی تغذیه شده توسط نورون ها و واکنش های خارجی و جایزه هست تا از خودش عملی رو انجام بده دقت کنید این عمل خودآگاهانه نیست درست مثل حیوانات. اگر جایزه برای شما یه احساس لذت باشه شما تشویق میشید تا اون کار رو بکنید حتی اگر اون کار به ضررتون باشه ولی شما خیلی دیر می فهمید که اون کار به ضررتون بوده.

سعی کنید فکر کنید، تلوزیون دیدن یا کتاب خوندن اطلاعات بقیه رو به شما میرسونه ولی تحلیل کردن و نقد کردن شما رو به سمت یه مسیر جدید تو مغزتون هدایت میکنه.

زیاد تحت تاثیر احساسات نباشید چون کنترل ذهنتون رو به دست میگیره و وقتی به دست گرفت شما رو به هر سمتی میبره. 

دنیای مغز، نورون و هوش مصنوعی شیرین ترین درس هایی بود که تو دانشگاه یاد گرفتم. بهای سنگینی براش پرداختم ولی ارزششو داشت و هنوز راه زیادی باقی مونده تا بهش مسلط بشم ولی آیا این آخر راهه، مهم نیست چقدر توی این حوزه عالی عمل کنم، یه عالمه مقاله تو حوزه نوروساینس و پردازش سیگنال بدم در آخر نمیتونم به خودم بگم مهندسی برق. دنیای ادوات جامد داره برام جذاب میشه، نمیدونم باید تغییر بکنم یا نه؟

در هر صورت تمام تلاشمونو میکنیم

بدرود

  • میلاد ساده
  • ۰
  • ۰

تا حالا از خودتون پرسیدید چطوری یاد میگیرید یا اینکه چطوری می فهمید یا این که چطوری فکر میکنید تا حالا پرسیدید چرا خدا گفته فکر کنید یا اینکه چرا ساعتی تفکر بهتر است از 70 سال عبادت یا اینکه تا حالا شده از خودتون بپرسید فرق ما با حیوانات تو چیه؟؟؟

اصلا پرسیدن این سوالا براتون دغدغه بوده یا اینکه فقط من برام سوال بوده؟D:

بذارید ساده بهتون بگم شما وقتی دارید یه مهارت جدید یاد میگیرید دارید یه سری نقاط رو تو مغزتون فعال میکنید اتفاق جالب اینجا داره اتفاق میفته اونم اینکه با هر بار فعال شدن یه مسیر تو مغز شما اون مسیر قوی تر میشه به عبارت دیگه یون ها از اون مسیر راحت تر و با قدرت تر عبور میکنند و هر چقدر شما اون مهارت رو دارید تمرین میکنید در واقع دارید اون مسیر عصبی خاص رو تقویت میکنید و هر چه قدر اون مسیر بیشتر تقویت بشه و پیام هاش سریع تر منتقل بشن یعنی شما میتونید مهارت جدیدتون رو با کیفیت بهتری طی تمرین بیشتر به دست بیارید. قشنگه، اینطور نیست؟

الان اینطوری نگاه نکنید که خیلی راحت میتونید از جاتون پاشید و با تعادل راه برید یه زمانی راه رفتن براتون خیلی سخت بود وقتی هنوز بچه بودید وقتی هنوز اعصاب حرکتیتون خالی بودم و شما راه میرفتید و می افتادید و بعد راه میفرتید و بعد می افتادید شما داشتید راه رفتن رو یاد میگرفتید داشتید اعصاب حرکتی مغزتون فعال میکردید. شما میدونستید در راه رفتن جایزه بزرگی برای شما هستش برای همین دست از تلاش بر نداشتید وگرنه تا سالیان سال به ساکن بودن و دست و پا زدن روی زمین قانع بودید.

دنیا جاییه که در مغز شما تعریف شده اون چیزی که بیرونه میتونه با چیزی که ما میبینیم خیلی فرق داشته باشه.

  • میلاد ساده