آخرین تابستان عمرم دارد نفس های آخرش را می کشد.
و دیگر قرار نیست بهار را ببیند.تا وقتی که به شادی ابدیت بپیوندد.
وارد فصل پاییز از عمرم میشوم تا متین و استوار سردی ها رو تحمل کنم.
و وقتی تاثیر خودم رو گذاشتم.
دیگر همه فصل بهار است.
روزگاری رو سپری کردم که به من می گفتن تو چقدر غیر عادی هستی!
و روزگاری رو سپردم که ببینم افراد عادی چگونه اند؟
اما چیزی از آنها نفهمیدم
کارهاشون گنگ بود.میبیننشون در حالی که غم تو چهرشونه،درد رو تو چهرشون حس میکنی ولی جلوی یه دوربین ،لبخند میزنن و عکسشون رو میگذارن تو اینستاگرام.انسان هایی که دچار ریاء به نفس شدند.میبیننشون در حالی که از فقر و بدبختی در جامعه خبر دارن ولی حاضر نیستن کمی در دوران تحصیلشون بیشتر تلاش کنن شاید که در آینده بتونن زخم های جامعه ما رو التیام بدهند.انسان هایی راکد رو دیدم.
انسان هایی پرتحرک و پویا رو دیدم ولی به جای اینکه به فکر جامعه باشن فکر فرارن تا جامعشون رو فراموش کنن.
دوستم سعی داشت قوانین جامعه رو به من یاد بدهد.بهم میگفت آدما تو این دنیا این جورین.میگفت فلان حرف تو فلان موقعیت یعنی فلان چیز نه کاری که الان میکنی.میگفت منظور رو باید از چهره بفهمی نه از حرف.
خسته شدم... .
نمی تونم تظاهر کنم به چیزی که نیستم.
اما در جواب دوستان
بگذارید خودم باشم.
خود واقعیم خیلی زیباتر بود.
دوستان همدرد میدونن دیفوزل چیه
دوره درمان جدیدو شروع کردم
خیلی باحاله این دارو
وقتی بخوریش یه ساعت بعد احساس میکنی داری می سوزی
احساس میکنی آهن مذاب روی بدنته ولی هیچی نیست
عصصب شناسی باید علم جالبی باشه
البته دوساعت پس از شروع عوارض تموم میشه
ولی احساسیه که هرکسی نمیتونه حسش کنه :)
به جنبه مثبت قضیه همیشه باید نگاه کرد D:
http://rgon299.blog.ir/post/745
داشتم این پست را می خوندم دلم شکست ... .
منم یه معلم فیزیک دوران دبیرستان داشتم خیلی دوسش داشتم و متاسفانه سکته کرد.
آقای محمدرضا اسلامی
چند تا خاطره ازش میخوام براتون بگم.
1- یکی از وظایف معلم ایجاد علاقه به درس در دانش آموزه و ایشان خیلی خوب از پس این وظیفه بر اومد ، بر اساس معدل چند تا سر گروه انتخاب میکرد و هر سرگروه بر اساس یه سیستم عادلانه اعضاشو انتخاب میکرد من اونوقتا معدلم زیاد خوب نبود برای همین سرگروه نشدم و سیستم نمره دهیش هم اینطور بودش که هر بار سر کلاس یه مسئله سخت میداد و هرکس که اونو حل میکرد 0.25 تا 2 نمره به نمره مستمریش اضافه میکرد و گروهی که بیشترین نمره اضافی رو کسب میکرد 0.5 نمره به تمام اعضای گروه اضافه میکرد، با این سیاست تشویقی من خیلی به فیزیک . مسئله هایی که میداد علاقه مند شدم و به بقیه هم اونچه که یاد گرفته بودم رو یاد میدادم من با بیشترین تعداد حل مسئله تو کلاس 2 نمره کسب کرده بودم و سرگروهمون هم با حل کردن دو مسئله 2.5 نمره درکل کسب کرد و گروه ما اول شدش.
2-اوایل سال دوم دبیرستان موقع تحویل اولین تکلیف معلممون نارحت شد و باعصبانیت میگفتش 10 سال پیش دانش آموزا کتاب هالیدی(هالیدی پایه ای ترین کتاب آموزش فیزیک دانشگاهه) رو بلد بودن کامل ، بعد از اینکه کلاس تموم شد رفتم پیشش ، برای اینکه ناراحتیش کمی کمتر بشه بهش گفتم من تابستون کتاب هالیدی رو خوندم تا برای المپیاد فیزیک آماده بشم شما نظری دارید که دیگه چه کتابی بخونم ؟ گفتش هالیدی کتاب جامعی هستش منم کتاب دیگه ای نمیشناسم ولی لبخند میزد و از اون روز به بعد با علاقه خاصی به کلاس میومد.
3-یه روز دیدم اون شور و شوق خاص رو موقع اومدن به کلاس نداره یه مسئله رو پا تخته داد حل کردم یکی دیگه داد بازم کس دیگه ای نبود حلش کردم و آخر کلاس هم یه مسئله دیگه داد سختر تر و من نگاهی به اطراف کردم تا ببینم اگه کسی هست اون بره تا نمرشو بگیره ولی کسی نبود و باز من دستمو بالا بردم و حلش کردم خیلی خوشحال شده بود انگار که تمام دنیای معلم دانش آموزاشه مخصوصا وقتی که ببینه تلاشش برای ما ها نتیجه داشته بعد از کلاس به بچه ها گفتم امروز خیلی غمگین بودش میدونید چی شده؟ گفتن بچش دیروز به خاطر مشکل قلبی در بیمارستان فوت کرده تازه هم از خاکسپاری اومده بود . من تازه دلیل اون تاخیر 15 دقیقه ایش رو فهمیده بودم.واقعا مرد بود واقعا.
سال سوم دبیرستان بودم که فوت شد ولی نرفتم خاکسپاریش به به اندازه کافی از مدرسه ما و مدرسه های دیگه رفته بودن چون میدونستم که اون میخواست من درسمو بخونم تحت هر شرایطی و من ادامه دادم و ادامه دادم، خوندم و خوندم و برق شریف قبول شدم دانشگاه هم با تمام سختی هاش ترم یک رو خوندم و خوب شدم ولی ترم دوم خیلی مریض شدم ، وقتی دکتر بهم بیماریمو گفت دنیا برام سیاه شدش و ناامید شدم از زندگیم و تلاش قبلیم رو نداشتم دیگه و خنده دیگه برام گمشده بود، شاید یه روز داستان بیماریم رو تو بلاگ نوشتم . ولی معلمم تازه از خاکسپاری فرزندش بر میگشت ولی هنوز لبخند میزد.
کار خیلی سختی میکردی مرد.آخه چطوری؟
محمدرضا اسلامی_تاریخ فوت:26 آذر 1391
آیا تو همونی؟
مسافری از زمان که به سمتم اومده
تا زخم هام را درمان کنه ، تا من رو به سمت خورشید ببره
تا این مسیر رو تا انتهای زمان با من طی کنه
آیا تو همونی که جرقه های شراره آتشش تو شب مثل درخشش کرم شبتابه
ابدیتی از آسمان عصر
زمانی که با صبحدم مواجه میشه
آیا تو همونی؟
کسی که زندگیش رو با من تقسیم می کنه
کسی که با من به درون دریا میره
آیا تو همونی؟
کسی که به اندازه کافی زجر کشیده
و دیگه آرزو نداره تا احساس شرمساری کنه
آیا تو همونی؟
آیا تو همونی که عشقش مثل صورت یه گله که به انتظار بارون نشسته
تا احساس دردمندیش رو با اون بشوره
که گاهی زنجیر ترسشو نمایان میکنه
آیا تو همونی که با من به باغ ستارگان قدم میذاره
به عالم ، به کهکشان ها و مریخ
به ابر نواختری از عشق واقعیمون
آیا تو همونی ؟
آیا تو همونی ؟
آیا تو همونی ؟
تابستون چه زود میگذره ... .
تو یه دورانی از زندگیم تصمیم گرفتی نا امیدی و سیاهی رو از خودم دور کنم و اولین کاری که کردم پاک کردن آهنگ های غمگین بود و در عوضش گشتم دنبال آهنگ هایی که مضامین امید و تحرک و تشویق در اون دیده میشد و در زندگیم هم تاثیر داشت . در کل تا الان 197 آهنگ در این زمینه پیدا کردم .
در پیدا کردن این آهنگ ها خیلی تلاش کردم موسیقی تمام دنیا رو بشنوم و کلا از تمام فرهنگ ها و زبان ها آهنگ بذارم اما از ایران با چنین سبکی خیلی کم آهنگ پیدا کردم.
خوب این قسمت رو با 5 آهنگ آغاز میکنیم.
دوست دارم زندگی رو از سیروان خسروی
Elan از گروه nightwish
walk از foo fighters
Omaggio از (Yanni Voices (Nathan Pacheco
Beautiful People از (Sia(Ft. Rihanna
با تشکر از rozmusic.com
و pleer.net