شعر ها ناقص

لطفا کمک کنید تا کامل شن

شعر ها ناقص

لطفا کمک کنید تا کامل شن

آخرین مطالب

۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

امروز این گزارشو در سایت خبری آفتاب مطالعه کردم.این مطالعه دردناک بود. لینکشو اینجا میذارم اگر از دانشجو های از این گونه هستید نمیخواد وقتتون رو با خوندن چنین مواردی تلف کنید.

دیروز داشتم چند تا کلیپ تصویری در باره عقاید آتئیست ها میخوندم و طی این فایل های تصویری با نظریه ای آشنا شدم به اسم نظریه داروین.شاید شما بگید که ما این نظریه رو تو کتاب هامون داشتیم اما این نظریه یک روی سیاه دیگه ای هم دارد،خود داروین میگفتش که این قوی ترین گونه نیستش  که زنده میمونه یا حتی باهوش ترین گونه هم نه، بلکه گونه ای زنده میمونه که قادر به تغییر باشد.



اگر به حرفش خوب دقت کنیم و فقط فکرمون رو روش بگذاریم و اصلا نظریه تکامل رو فراموش کنیم فقط به خود این حرف توجه کنیم من نمیتونم این حرف رو انکار کنم هر چند معتقدم حرفش کامل نیست.خود ظریه تکامل هم بسیار حرف پشتشه علما و اساتید علوم دینی که کلا این نظریه رو رد میکنند از اون طرف یه عده معتقدند این نظریه توسط همنشینی و هم اندیشی داروین و شخص خود ابلیس صورت گرفته که با آموزه های مسیحیت مبارزه کنه و اون رو به چالش بکشه که این خودش یه بحث کامل است اگر شخصی بخواد از نظر دین و الهیات و فلسفه اسلامی در این مورد مطالعه ای داشته باشه من کتاب الله شناسی جلد اول نوشته آقای محمد حسین حسینی طهرانی رو توصیه میکنم و در کل تضمین میکنم اگر اطلاعاتتون در مورد اسلام در حد موارد ابتدائیه با خوندن این کتاب وقتتون رو تلف نکردید این کتاب یک گام بزرگ در راستای شناخت بهتر از اسلامه. خودم الان الله شناسی جلد دوم رو خوندم و دوره معاد شناسی جلد سومم و تو عمرم اینقدر کتاب نخوندمD: هر چند اصلا اهل مطالعه نیستم اما این کتاب شوق مطالعه رو در من بیدار کرد و لازم به ذکر هست که امام شناسی هم جزء یکی از دوره های معارف اسلامی ، نوشته این نویسنده بزرگ هم در کتابخانه ها موجوده. بگذریم.

خلاصه این مطلب (مبارزه با آموزه های مسیحیت) اینه که مسیحیت معتقدند آدم و حوا از مخلوقاتی اند که به طور مستقیم توسط خدا آفریده شدند و در بهشت سکنی گزیدند تا وقتی که هر دو از میوه ممنوعه خوردند و از بهشت رانده شدند این اعتقاد هم امروزه باور بسیاری از مسلمان است اعتقادی که درست بر خلاف نظریه تکامل است اما احادیث موجود در کتب باقی مانده شیعه حرف های جالبی برای گفتن دارد مجموعه احادیث به موجودی قبل از انسان هم اشاره میکند که حتی طبق آیه قرآن این موجودات توسط فرشتگان توصیف میشوند موجوداتی که در زمین راه می روند و در آن فساد و خونریزی میکنند و علما وجود انسان رو اینگونه توجه میکنند که خدا گوهری در این موجودات قرار داد و با نور خودش این گوهر شروع به درخشش و تکامل کرد و نسل انسان از آن پدید آمد (من شاید خیلی بد توضیح میدم به خود کتاب مراجعه کنید)

مانند تکه ذغال سیاهی که جز سیاهی از خودش نوری ندارد و وقتی در معرض نور و گرمای خورشید تابان قرار گیرد خودش ابتدا قرمز میشود و کم کم قرمزی به رنگ زرد متمایل گشته و به سبب گرمای زیاد خود آن ذغال جزئی از خورشید میشود و میدانیم که الله نور السماوات و الارض و آیه نور بسیار حرف ها برای گفتن دارد.

خواندن این توصیفات وجود نوعی سلسله مراتب عرفانی و جسمانی را درخواننده ایجاد میکند و به ظاهر این مورد خیلی منطقی تر از ادعای اولی است حداقل  بنده این طور فکر میکنم.

خوب خیلی نوشتیم ، خسته شدیم و از مطلب اصلی فاصله گرفتیم . مجبورم برای به نتیجه رسیدن در این موضوع این پست رو دو قسمتی کنم . قسمت دوم رو بعد از یه استراحت و یه نماز و یه عصرونه تموم میکنم.

در صورت وجود هرگونه نظر یا ایده یا نظریه یا یه نوشته بسی خوشحال شده که درج نمایید  .

  • میلاد ساده
  • ۰
  • ۰

اعتراف

امشب کنجکاو شدم برم بقیه وبلاگ ها یه سر بزنم ببینم در دنیای وبلاگ چه خبر است! و اطلاعاتی که به دست آوردم من رو شگفت زده کرد اونقدر که نمیتونم توصیفش کنم اگر به نوشتار ساده بخوام توصیفش کنم اینه که "من در نوشتن افتضاااااااح هستم"آرزو میکنم که دایره لغات بیشتری رو میدونستم تا احساسم در این باره بهتر بیان کنم ولی من آدم ساده ای هستم پس نوشته هام سادن زندگیم سادست لباسام سادست و ادامه ... .

این اعتراف من در این مورد بود.

تصمیم گرفتم زمینه فعالیتم رو در بلاگم عوض کنم شاید از زندگی خودم نوشتم ، شاید داستان کوتاه نوشتم شاید دستورات آشپزی که تا الان امتحان کردم رو گذاشتم و اگر حس شعرگوییم برگشت شاید شعر هم گفتیم! ولی فکر نکنم برگرده اون دوران ، من تو یه حس و حال دیگه ای بودم و حیف که اون رو از دست دادم و صد حیف.

دلم برای قدیما تنگ شده اونوقتا زندگی خیلی خوب بود ما با بچه های دیگه بازی می کردیم فرقی نبود کی بودن و از کجا اومده بودن ، قهر میکردیم بعدش آشتی میکردیم و جالبتر اینکه اصلا نگران غذا نبودیم به خونه که بر میگشتیم غذا همیشه بود یا مادر درست میکرد یا پدر نان می اورد ، جدی میگم من یادم نمیاد اون موقع راضی نبوده باشم از زندگی یاد این حدیث از پیامبر افتادم که باعث شد منو به دوران کودکی ام ببره

 پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله): کودکان را به خاطر پنج چیز دوست میدارم:

اول آن که بسیار می گریند.

دوم آن که با خاک بازی می کنند.

سوم آنکه بدون کینه دشمنی می کنند.

چهارم آن که چیزی را برای فردا ذخیره نمی کنند.

پنجم آن که می سازند و سپس ، خراب می کنند.

و

باعث شد با خودم فکر کنم چه چیزی با بزرگ شدنمان اینقدر تغییر میکند. مثال خیلی گنده نمیزنم که بگم شما هیتلر یا لنین رو نگاه کنید یا حتی صدام و خفاش شب،از همین دانشگاه خودم شروع میکنم به یه نفر از هم کلاسی هام گفتم من یه سوالی رو دیدم تو یکی از کتابا نتونستم حلش کنم برات میفرستم تو وقت بیکار پیدا کردی برایم حلش کن بفرست تلگرام،روز بعد دیدمش

گفتم سوال رو دیدی گفتش آره آسون بود حلش رو بلدم برات میفرستم و یک هفته گذشت ومن هم هر روز بهش پیغام میدادم حلش کردی یا نه تا اینکه خسته شدم و بیخیالش شدم و در آخر کاشف به عمل اومد که بنده خدا نمیخواسته وقتشو با نوشتن راه حل سوال و فرستادنش بهم تلف کنه!!!!!!!!!!

از این موارد داستانا زیاد دارم ولی چی بگم مشکل ما تو تحصیل نیست مشکل تو یه جای دیگس

دلم از دانشگاه و هم کلاسی ها خیلی پره خیلی خودشونو بالا میگیرن ولی دلم به یه عده کمی ،که متواضع تر رفتار میکنن خوشه وگرنه که شریفو ول میکردم میرفتم یه جای دیگه!

خوب این هم درد و دل من بود با شما

تا یه نوشته دیگه دوستان بدرود

  • میلاد ساده
  • ۰
  • ۰

حدود یک ماهی میشه کارم نگاه کردن به اطراف شده.دست به هر کاری میزنم دو حالت داره یا جراتشو ندارم یا نیمه تموم ولش میکنم یه عالمه ایده تو ذهنمه اما جرات عملی کردنشو ندارم ندارم انگار که یک دیوار بلندی بین خودم و حرکت کشیده شده باشه ولی خیلی خوب اینو درک کردم که که این دیوارو خودم ساختم. نا خواسته یاد فیلم جنگ جوی درون افتادم فیلم سرگرم کننده ای بود، یه ژیمناستیک کار، یه ایده، یه حادثه،یه دیوار،یه مربی و بالاخره یه پیشرفت.

   یادم میاد با دوستم حرف میزدیم میگفتش زندگی تو این دنیا مثل یه بازی شطرنج میمونه،راست میگفت. اکثر آدما که امثال ما ها هستن یه سرباز به دنیا میان بعضیا اسب میشن بعضی فیل و یه تعداد کمتری هم میشن قلعه و خیلی کمتر از اون آموزش میبینن تا وزیر و شاه باشن هر کدوم وظایف خودشونو دارن اون هم زدن مهره های شطرنج حریفه تا قربانی بشن و شاه رو حفظ کنن و صفحه شطرنجو برای خودشون کنن خیلی از سربازا تو این وسط قربانی میشن خیلیاشون زنده میمونن واز شاه مراقبت میکنن و یه عده خیلی کم به آخر صفحه میرسن و به اسب یا فیل یا رخ یا حتی وزیر ارتقا پیدا میکنن ولی حق ندارن شاه باشن چون شاه کمتر قابلیت حرکت داره وکمتر مهره های حریفو میزنه.

ولی واقعیت یه چیز دیگس .

واقعیت اینه که ما حرکت نمیکنیم چند بازیکن حرفه ای هستن که ما رو به حرکت در میارن تا اهداف خودشون رو روی ما پیاده کنند بلکه لبخندی بزنن خیلی از ما ها ممکنه اونا رو بشناسیم اکثرا لبخند میزنن ، اهل حرف زدنن میگن هرچه بیشتر طبق دستورات ما کار کنین ما به شما موقعیت های بهتری میدیم میتونید اسب باشید میتونید رخ باشید حتی میتونید وزیر بشید ولی شاه نه چون اگه شاه باشید ممکنه به بازیکن تبدیل بشید برای همینه شاه از همه محدود تره و از رقیب میترسه برای همین هم همیشه ازش دفاع میکنن تا محاصره نشه.حتی قوی ترین رئیس جمهور های جهان هم چیزی به جز یه شاه تو یه صفحه شطرنج نیستن که از یه بازیکن فرمان میگیرن.

من نمیخوام یه مهره باشم.

ترجیح میدم جایی از این صفحه بزرگ خودم،خودمو حرکت بدم و پیشرفت کنم،من دوست ندارم از قاعده و قانون بازیکنا پیروی کنم ولی من دوس دارم آزاد باشم و دوس دارم بقیه هم آزاد بشن پس سخت تلاش میکنم و مثل یه سرباز میجنگم نه با هم جنسم بلکه با دست ها.

  • میلاد ساده